Saturday, October 27, 2007

فیلمهای خاک خورده

شش تا دی وی دی بردم پیش امید گفتم برام چندا فیلم بکپون رو اینا که هر موفع که وقت شد ببینم. گفت واسه کی میخوای. گفتم عجله ای نیست ...
دیروز داشتم جمع و جور میکردم دی وی دی ها رو دیدم. دلم کباب سوخته شد. الان دو هفته از کپوندن فیلمها توسط امید میگذره ولی هنوز نشده که ببینمشون


پ.ن: نه نه ثانیه شمار الهی به زمین گرم بخوری که عمرمون رو بر باد دادی رفت

Wednesday, October 24, 2007

...

امروز هم به تو هدیه شد. یادت باشد

تا قاب خالی نباشد

Friday, October 12, 2007

خطوط موازی

گاهی انگار کلمات معجزه میکنند. قدرت کلمات چقدر زیاد است. امروز به وبلاگی رسیدم با عنوان متولد ماه مهر. چون خودم هم متولد همین ماه هستم ترغیب شدم که به آن نگاهی بیندازم. و چه خوب که این کار را انجام دادم. چند قطعه شعر دیدم ماه. خیلی به دلم نشستند. مخصوصا اون بیت خطوط موازی . شما هم یه نگاه بندازید:

قرار است امشب دو ماهي بميرند
که ديگر سراغي ز دريا نگيرند

قرار است چشمان ما بسته گردند
اگر چه پر از آرزوهاي پيرند

و بوي جهنم که آيد از اين شهر
و مردان اينجا چه نا سر به زيرند

تمام فصولي که مي آيد امسال
بدون شک از ابتدا سردسيرند

بعيد است امسال دستان سردم
بدون بهار شما جان بگيرند

و يک سال ديگر گذشت و
نفسهام از اين لحظه هاي پر از غصه سيرند

شب سرد و بي انتهاي زمستان
قدمها مردد ولي ناگزيرند

دو خط موازي رسيدن ندارند
دو خط موازي فقط هم مسيرند

Friday, October 5, 2007

برو ، نمان

یک دوست توی دوره لیسانس داشتم که گاهی شعرهاش رو برام میخوند. یک روز این رو برام خوند و نوشته اش رو به من داد. چند روز پیش به طور اتفاقی پیداش کردم

...
به بند رخت خاطرات زندگی
به گیرهای حافظه
به اشک شور چشمهای نیمه باز
به شور اشک چشمهای تا همیشه باز
به نقطه نقطهای خالی فضای بین این همه ستاره
به شوق جان این همه الکترون ، کوارک
به دل داغ دیده همه کوههای آتشفشان ، کورههای آهن و چدن
برو، نمان
...