چقدر ساختگی میشود وقتی روی روزها یا شبها اسم میگذارند تا شاید آن اسمها یادآور دلخوشیها یا نگرانیهای گذشته باشند. انگار گاهی خود آن احساسها تحت شعاع اسمها قرار میگیرند و حتی هدفها ممکن است فراموش شوند. دیشب نه اسم خاصی داشت و نه رسمی اما دلخوشیها از انبوهی اندر در نمگنجید. با دوستهای قدیمی قرار گذاشتیم و رفتیم بیرون غذا خوردیم. بعضی از دوستان قدیمی را فرصت نشده بود که قبل از قرار دیشب ببینم و این تازه شدن دیدارها بطور غیر منتظره بر خوشیها مزید علت شد. حسام ، مازیار و یاسمین، حسین و مریم و حتی دوستانی نو. و دوست کوچکی به اسم نگار که وقتی قرار شد برای من اسم انتخاب کند از بین اسامی عمو علی، آقا علی و علی ، اسم علی گلی را انتخاب کرد. کوچکی از جنس بزرگتر های خوش قلب. نه بخاطر انتخاب چنین اسمی برای من. بلکه بخاطر قدرت ودقتش در انتخاب تمام کلماتی که به زبان می اورد
غصه نمخورم که "چه کوتاه است شبهای وصال دلبران یارب" و نمیخواهم که "خدا از عمر ما بر عمر این شبها بیفزا". اما میخواهم روزی خوشی سهم آدمهای بیشتری در این دنیا شود. میخواهم خوشی سهم همه بچهای دنیا باشد. دلم نمیخواهم خوشی یک عصاره غیر قابل دسترسی و مستتر در نامها باشد.
میخواهم تو را و دوست میدارم تو را
...