Monday, December 3, 2007

دخترانه

اومد نشست کنارم. ناخونهاش رو لاک زده بود همرنگ لباسهاش . عطری زده بود که نگو. یک عالمه سکوت کردم تا خودش به حرف اومد و گفت: من خوشکلم ؟ نگاهی بهش انداختم و یک لبخند با معنی زدم و گفتم آره خوشکله خوشکل. گفت منو دوست داری؟ گفتم آره خیلی. گفت چقدر؟ گفتم همونقدر که خوشکلی. خندید و گفت دستت رو بده برات لاک بزنم. گفتم من اگه لاک زدم خوشکل میشم؟ گفت آره. گفتم اما من لباسی که به این لاک بیاد ندارم . گفت : همممم خوب لباس چه رنگی داری گفتم تو لاک چه رنگی داری گفت همه رنگ. گفتم رنگ چشام رو چیکار کنم که سیاهه تو چشمهات سبزه و با لباس و لاکت جور شده . گفت بخند چشمات باریک میشه دیگه کسی نمیبیندش.
گفتم تو چی منو دوست داری؟ گفت همونقدر که خوشکلی.
دستمو جلو بردم گفتم پس دختر خاله لاک بزن خوشکل شیم

پ.ن : نمیگویم تا در دلم بماند

No comments: