Tuesday, April 10, 2007

پرده اول: بمان! اما کجا؟

بین بهتر و بهترین یا بدتر و بدترین انتخاب ممکنه معنا پیدا کنه ولی وقتی مساله به جایی میرسه که بشه اسمش رو بذاری بر سر دو راهی اونوقته که باید یکی رو انتخاب کنی و همش خدا خدا کنی که عاقبت بخیر شی. ا
داستان اونهایی که میان خارج از کشور داستان غریبی هست. با همدیگه فرق میکنه داستانهاشون ولی بعضی لحظات توی زندگی همشون مشترک هست. لحظاتی که توی خلوت یا توی جمع به یاد جایی میفتند که اولین بار که چشم باز کردند اونجا بودند. راستش قبل از اینکه بیام اینجا به خیلی از کسانی که میامدند اینجا و برنمیگشتند به کشور انتقاد جدی وارد میکردم. اما حالا به خیلی از اونها حق میدم. و اصولا فهمیدم که زندگی خودشون هست و حق تصمیم گیری هم با اونهاست اما در این صورت باید خیلی چیزها رو فراموش کنی . راستش خیلی از بین بچهای اطرافم تمام تلاش خودشون رو میکنند که اینجا بمونند. و چون معمولا شرایط هم فراهم هست میمونند. اما این موضوع بخاطر چی هست؟ از دور میشه گفت که خوب اینجا سطح رفاه بیشتر هست و آدمها ترجیح میدن توی یک جامعه با رفاه بهتر زندگی کنند. اما موضوع به همینجا ختم نمیشه. میدونم حتی اگه این کشور سطح رفاهی برابر با ایران هم میداشت باز هم اینجا میموندند. ضمن اینکه بعضی از جوونهایی که میان اینجا میمونن توی ایران زندگی بدی نداشتند و خیلی چیزها براشون فراهم بوده گاهی بهتر هم بوده. ا
اما به نظر من 2 تا چیز دیگه هستند که اهمیت زیادی دارند. یکی امنیت فکری بیشتر و دیگری سطح بالاتر احترامی هست که آدمهای جامعه دارند . و این دوتا در پناه یک واژه شکل میگیرند بنام آزادی. آزادیی که حرمیش رو قانون تعیین میکنه. نکته اینجاست که ایندو ظاهرا در مقابل همدیگر هستند. ولی اینجا بیشترحامی یکدیگر. بدون تعارف باید بگم که از خیلی جهات با جامعه های توسعه یافته فاصله داریم. میدونم داریم به سمت بهبود قدم بر میداریم و همچنین مبدونم که این قدمها تا بیان ما رو به جایی برسونند مدت زمان زیادی گذشته که از عمر ما طولانی تر هست. هرجای جامعمون رو که دست بذاری میلنگه. وبرای من غیر قابل درک ترین قسمت این لنگیدن وقتی هست که ما به آسونی در مقابل هم قرار میگیریم. برای مثال یادم هست وقتی ناصر عبدالهی مرد پشت سرش چه حرفها که نزدند. گاهی طوری حرف میزدند انگار که عمری با این آدم زندگی کردند و اون رو میشناسند. انگار ناصر عبدالهی یک آدم هرزه بوده از اول . ناصر که صدای دلم به دریا زد و رفتش گوش ما رو نوازش کرده بود. بودند و کم هم نبودند آدمهایی که نباید و نشایدهای زیادی را انجام دادند. وقتی با خودمون اینجوری باشیم اونوقت ....؟ ما برای بی احترامی و شکستن حرمتها خیلی آماده هستیم. به نظرم میاد که اولین قدم در ساختن یک جامعه بهتر گسترش "فرهنگ احترام به ذات انسان" باشه.
مهدی پرسیدی غربت به آزادیهاش می ارزه یا نه؟ فکر میکنم به جای پیدا کردن جوابی برای این سوال برم سراغ واقعیتی که داره عملا اتفاق میفته اطرافم. حدود 80% بچهایی که اطرافم اینجا هستند تلاش میکنند که اینجا بمونند. و میمونند. بقیه همد شاید اونهایی باشند که بخاطر اینکه میخوان بچهاشون رو برگردونند و با ایده الهای ایرانی بار بیارند برمیگردند. یا اینکه خیلی براشون فرق نمیکنه اینجا باشند یا اونجا. یا اینکه به راههای زندگی در ایران(بخصوص پول در آوردن) بیشتر آشنا هستند و دلیلی برای اینجا موندن نمیبینند و مالیات اضافی بدهند و . . . ا

.پس به نظر میاد آدمها اکثرا اون آزادی رو ترجیح میدن به غربت. اما غربت هم انصافا اسون نیست تحملش . ولی مساله اینجاست که چه بمونی چه برگردی تو یک درد داری و این درد وقتی سالها ازش گذشت کهنه و عادی میشه. و میتونی تحملش کنی به راحتی و حتی نمیتونی ازش دل بکنی. از اینها گذشته این فقط آزادی نیست که خیلی ها رو وا داشته که بمونند. در پایان باید بگم که امید به وجود یک آینده روشنتر برای جونهایی که میان اینجا به نظرم میاد که عامل مهمی باشه.ا
اما با این همه چرا همه امید دارند که باز هم یه روزی برگردند و اونجوری که میخوان توی ایران زندگی کنند؟ چرا هنوز هم عده ای هستند که میخوان برگردند به کشورشون؟ خیلی از این آدمها آدمهای مذهبی و سنت گرایی هم نیستند و آدمهای تجددگرایی هم توی بحث به نظر میرسند. راستش برای من جای بیشتر برای فکر کردن به این موضوع باقی هست . ا

9 comments:

Anonymous said...

اولآ که ممنون از زحمتی که کشیدی. باید منتظر پرده های بعدی بود
ثانیآ اکثر کسانی که مهاجرت می کنن دلشون می خواد که ای کاش می تونستن شرایط غربت رو توی کشور خودشون داشته باشن. توی جایی که مال خودشونه و توش بزرگ شدن. به همین خاطره که باز همه ی احوال، دلشون برای کشورشون تنگ می شه. و واقعآ ای کاش می تونستیم کشورمون رو اونقدر پیشرفت بدیم که نیازی به هجرت نداشته باشیم اما افسوس زنجیرهایی که به پای ملت و فرهنگ ما بسته شده سنگین تر از این حرفهاست.

Anonymous said...

سلام
گاهی فکر میکنم کاش این همه فرهنگی که پشت سرمون هست و خوب هم نمیشناسیمش رو فراموش میکردیم و همه چیز رو از اول میساختیم. ولی از این خیالات فراوان وجود داره.شاید یه روز هم ساختیم یعنی مجبور به ساختن شدیم. ا

Anonymous said...

علی جان ممنون از این توضیحات.
من خیلی بیشتر از اینها احتیاج دارم از درد غربت اونجا بدونم.
به عنوان کسی که تصمیم به رفتن داره. فاکتور مهمیه برام.

Anonymous said...

salam
sayeh khodam ro mikonam. chashm. eeshaalaah be salamati baasheh.
omidvaaram gaahi eshtebaahaati tooyeh nevshtehaam hast be hesaabeh dirveght neveshteh shodanesh bezaarid. 1 taa 2 shab vaghtiyeh keh man baraayeh in kaar mizaaram. barg sabz tohfeh darvish az in behtar nemisheh.

Anonymous said...

متاسفانه فرهنگ چیزی میست که بشه یه شبه فراموشش کرد. فرهنگی که هزاران سال عمر داره حداقل ده ها سال طول می کشه که عوض بشه.

Anonymous said...

salam

vali kheili az aadahaamoon az oon farhangeh hezaarsaaleh nemiyaad. amma hanooz ham ghabool daaram keh 10 saal shaayad ham bish tool bekesheh keh tark beshan oon aadathaa. man nazaram ineh keh baayad shoroo konim. badihaayeh farhang ro peydaa konim va bejaash raah monaaseb ro eraaeh bedim. shoroo khoob mohamtarin marhaleh hast.
motaa_sefaaneh adameh eree_ehyeh monaasebeh etelaa_aateh laazem baraayeh zendegiyeh aadi ham chiziyeh keh sadeh raah misheh. injaa 80% ghavaanin ro misheh tooyeh internet be raahati peydaa kard. az ghaanoonhaayeh marboot be davidan va skate savaari tooyeh sath shahr taaa ghavaanineh marboot be mohaajerat kardan be in sarzamin .

Anonymous said...

10 haa saal

Anonymous said...

سلام. چقدر انتظار بروز شدن اینجا طولانی به نظر می رسد.
سلام علی جان. خوبی؟
می خواستم بدونم اونجا اینقدر آزادی هست که اگر یه نفر محجبه باشه مثل بقیه باهاش برخورد بشه. و اصلاً حجاب داشتن اونجا تابلو هست یا یه چیز عادی؟

Anonymous said...

salam
bebakhshid in roozaa badjoori saram sholoogh bood. man khoobam shoma khoob hastid?
inghadar keh bihejaabi aadi hast hejaab ham aadi. harjaa beri momkeneh chand nafar baa hejaab bebini. mesleh forooshgaahaa, sar kelaas. ghazaa khori ... . tedaadeshoon kam hast vali khob hejaab aslaneh aslan ajib nist.