Sunday, April 22, 2007

پرد دوم : شناخت

ای کاش میشد همه چیز را به زبان اعداد بیان کرد. شاید مرزها اینقدر در یکدیگر فرو نمیرفتند. شاید گمراهیم اینقدر نبود میدونم که نمیشه اما با افزودن به آگاهیهامون و دوری جستن از تعصب هایی که گاها ما مجبور به اعمال اونها در زندگی شدیم میشه به این سمت حرکت کرد ." زندگی در یک محیط که درهاش به بیرون بسته نیست" در این حرکت یک نقش کلیدی داره. ا
شناخت شاید مهمترین مساله زندگی باشه. قدرت هر فردی در بدست آوردن یک شناخت واقعگرایانه و بی درنگ از محیط اطرافش میتونه موفقیتش رو تا حد زیادی تضمین کنه. اما این همه چه ربطی به بحث های اخیر داره؟ باید بگم که بسیاری از بچهایی که میان توی این سرزمین ( اینکلودینگ مای سلف ) و شروع به تحصیل یا زندگی میکنند از اول شناخت لازم از اینجا رو ندارند. هرقدر هم آگاه باشیم باز هم خوب نمیشناسیم. اما این عدم توانایی ما در بدست آوردن شناخت یک دلیل واضح داره و اون هم میشه گفت بسته بودن درهای کشور ما به روی جهان بیرون هست که از مثالهای عمده این موضوع درسالهای اخیر در جمع آوری آنتنهای ماهواره یا مسدود کردن بسیار از سایتهای خبری مهم اینترنتی مشکلات چاپ بسیاری از کتابها و جلوگیری از به روی پرده رفتن بسیاری از فیلمهای حتی ساخته شده در خود مملکت تبلور پیدا کرده. شاید با یک مثال بشه موضوع رو روشنتر بگم
بچهایی کانادایی که اینجا وارد دانشگاه میشن و یک رشته مثلا مهندسی رو دنبال میکنند در سال سوم میتونند برای یک کار آموزی یک ساله به هر جای دنیا سفر کنند. با سطح رفاهی موجود تواناییش رو هم دارند که این کار رو انجام بدهند. در سن 21 یا 22 سالگی دیدن یک کشور دیگه چیزی هست که اینجا برای خیلی از آدمها اتفاق افتاده. بعضی وقتها در حین بحث با دوستهای کانادایی میفهمم که اگه من در باره جاهای دیگه دنیا اطلاعاتی داشته باشم از تجربه هام بدست نیومده ولی برای اونها این سری اطلاعات بیشتر جزو یافته های عینی به حساب میاد. اما چه اشکالی بوجود ممکنه بیاره ابن عدم شناخت؟
معمولا وقتی بچهای ما از کشور میان بیرون یه تفکر توی ذهنشون نقش میبنده و اون هم اینکه " آخیش راحت شدما" . یعنی فقط با این تصور که از مشکلات کشوررهایی پیدا کنند میان اینجا به علت همون بسته بودن جو امکان وجود مشکل در یه نقطه دیگه دنیا به صورتی که هست به ذهن آدم خطور نمیکنه . غافل از اینکه هر کجای دنیا مشکلات جدی خاص خودش رو هم داره. هرقدر هم آدمهای اطرافت خوب باشند و تو هم گرم باشی و قدرت تطبیق با شرایط در تو بالا باشه باز هم حل شدن در یک جامعه ای که توش به دنیا نیومدی مساله آسونی نیست. این یک مسله ای هست که توی طولانی مدت و کم کم آدم میفهمتش. باز هم به به مثال متوصل میشم. رابطه بین خودمون و افغانیهایی که سالها در کشور ما زندگی کردند و خیلی هاشون برای کشور ما زحمت کشیدند شاید قابل درکترین مثال باشه. میدونم لازم به توضیح زیادی توی این زمینه ندارم.
البته تفاوت بزرگ اینجا و ایران این هست که مردمی داره که زندگیشون به مهاجرت همین مهاجر ها بستگی داره و میشه به راحتی فهمید که خودشون هم تا حد زیادی این موضوع رو قبول دارند. و یک مساله دیگه اینکه بعلت کاربرد بیشتری که قانون اینجا داره وقتی یه ایرانی اینجا اقامت میگیره از حقوق یه شهروند عادی ، از نظر روابط اجتماعی و غیره میتونه برخوردار شه و همچنین اینکه بیشتر ایرانیهایی که میان اینجا برای تحصیل و کارهای سازنده ای این کار رو میکنند. و این سه موضوع باعث میشه اون دیدی که به افغانیها داشتیم اینجا به ما نداشته باشند. اما هنوز مساله حل شدن در این جامعه حداقل تا یه نسل بعد قابل لمس هست و برای اونهایی که میان اینجا باقی میمونه
به نظر من جامعه اینجا اول برای کسانی که اینجا به دنیا اومدند بعدش برای آدمهایی که یه زندگی از هر جهت تنها رو دوست دارند و تصور درستی از یک زندگی تنها و پرتلاش در یه کشور دیگه رو دارند و بعد هم برای آدمهایی که متاهل میان اینجا میتونه یه زندگی خوب رو به دنبال داشته باشه البته همه اینها به تعریف شخص به موفقیت هم بستگی پیدا میکنه
و نکته آخر اینکه همونقدر که جامعه ایران با سایر جوامع دنیا فرق داره سایر جوامع هم با هم فرق دارند ، هر قدر هم از دور شبیه یه به همدیگه به نظر برسند .شاید از دید یه کانادایی ایران عراق افغانستان کشورهای عربی جزو یک دسته بندی توی این دنیا قرار بگیرند ولی برای من ایرانی این کشورها با همدیگه خیلی فرق دارند

8 comments:

Anonymous said...

سلام.
می دونی سید؟ یه چیزهایی هست که به قول تو ما چون نمی تونیم به ش دسترسی داشته باشیم، از دونستنشون محرومیم و همین ما رو می کشون به توهمات. آزادی جریان اطلاعات یه نعمت ه. مثلآ توی ایران یه روزنامه نمی تونه به راحتی شرایط ایران و کانادا رو مقایسه کنه. اونها مجبورن ایران رو بهتر نشون بدن و همین باعث ایجاد توهم در خواننده می شه و اینطور میشه که هست.
.
ازت ممنونم بابت این پرده. پرده ی بعدی را عشق است.

Anonymous said...

نمی دونم فقط تو مملکت ما اینجوریه یا همه جای دنیا؟
که یا از این ور بوم میفتیم یا از اون ور.
تو همه کارهامون به جای تفکر و منطق فقط تعصب وجود داره و بی طاقتی. تمام طرح هامون ضرب العجلی هست.
ناصبوری همه جا موج می زنه و به همین دلیل هم همه حریص می شن. چون اگر دیر برسن چیزی براشون باقی نمیمونه.
واقعاً علی همه جای دنیا همینجوره؟
ضمناً از تلاشت ممنون. منتظر بقیه اش می مانیم.

Anonymous said...

خیلی مخلصیم ها.....

Anonymous said...

salam salam salam
kheili doaagooyeem. sarafraaz baashid.

Anonymous said...

سلام. تو که باز غیبت زد.
خوبی علی؟
خوش میگذره؟
دلتنگتیم داداش.

Anonymous said...

سلام
آدرس جديد من:
جهان ، کهکشان راه شيری. مستقيم به طرف منظومه شمسی، نرسيده به ناهيد، زمين، دره بيخيالی. تشريف بياوريد خوشحال ميشيم!

Anonymous said...

آمدیم نبودید.

Anonymous said...

aaakhh, yaadam raftesh begam zang dar kharaabeh....
aakh aakh che aaberoorizi shod...