Tuesday, January 9, 2007

احترام
نمیدونم چرا به همدیگه احترام نمیذاریم! گاهی وقتی به گذشتم فکر میکنم میبینم خودم هم اینجوری بودم. اما خوشحالم قبل از اینکه بیام اینجا فهمیده بودم که نباید اینجوری باشم. گاهی حتی به راننده های تاکسی هم اگر پول بیشتر از حقشون طلب میکردند بحث نمیکردم. پول رو میدادم و پیاده میشدم. فکر میکنم خیلی از افراد جامعمون به یه نوع محبت احتیاج دارند.محبتی بی ریا و بی پرده که شاید در رابطه های عشق و عاشقی حتی زن و شوهری هم حذف و یا کم رنگ شده. محبتی که از نهاد آدم بر بیاد واقعی باشه بی شیله پیله . گاهی در مقابل هم چنان بیرحم میشیم که بعد از اینکه کار از کار گذشت خودمون هم از نتیجه و کاری که کردیم متعجب میشیم. راستش وقتی اومدم اینجا از بابتی خوشحال شدم که درست فکر میکردم. باید دوست داشت و احترام گذار بود. به همه. خیلی وقتها میدیدم که اگه با یه دختری با احترام یا شوخی حرف بزنم انگار نمیشه آدم یه جورایی توی منگنست. بنابراین مجبور میشدم سرم رو پایین بگیرم و کمی خشک باشم. اگه با یه استاد حرف میزدم باید صاف واستم و درست و گاهی هم با ترس و بلرز صحبت کنم تا مبادا از ترکش دلسوزی پدرانه اش گزندی مرا حاصل آید. یا خیلی وقتها با آدمایی که نمیشناسم باید کمال احتیاط رو انجام میدادم. نمیخوام بگم همه اینجوری بودند ولی مهم اینه که آدم با اونایی راحت باشه که ازشون چیزی منطقی میخواد طلب کنهو یا حقش رو وگرنه ...
اکی , اینارو گفتم که برسیم به چیزی که عملا در روابط اجتماعی در اینجا داره اتفاق میفته توی خیابون وقتی راه میری آدما حتی اگه همدیگه رو نشناسن 50% مواقع سلام میکنن.اگه بشناسن که غالبا این کار رو میکنن. توی کارای اداری میتونی با اطمینان توقع برخورد خوب رو داشته باشی حتی اگه بری اونجا و چیزی بخوای که براشون عجیب باشه یا وظیفشون نباشه. توی اتوبوس و مغازه ها همینطور حتی اگه چیزی هم بلند کنی فرض بر اینه که حواست نبوده بدون هیچ توهینی ازت قبض خرید میخوان و... و لی همه چیز در کمال احترام.
یه چیزی که اخیرا متوجه شدم اینه که حداقل دانشگاهی که من هستم کمتر کسی فقط با هدف درس میاد و تحصیل میکنه.اگه کسی سر کلاس آدامس بخوره به استاد توهین نمیشه کسی حضور یا غیاب رو ثبت نمیکنه میشه سر کلاس با خودت غذا یا آب ببری بخوری میشه بخوابی و اصولا این تو هستی که تصمیم میگیری از کلاس چجوری استفاده کنی. امکانات ورزشی هنری فرهنگی مذهبی هست و با جدیت و دقت از همشون استفاده میشه.یادمه ما رمضان اینجا عربها افطار میدادند به همه و کنار جایی که افطاری میدادند یه پاب (جایی برای مشروب خوردن یا کمی رقص یا بیلیارد و سیگار کشیدن) بود. همه بچهای تازه وارد کف بر از این آزادی. حتی یه شب یادم هست که از افطاری که بر گشتیم دوتا دختر پسر همیدگه رو میبوسیدند. یکی از دوستام گفت اطمینان و آرامشی که این دوتا وقت بوسیدن همدیگه دارند کمتر زن و شوهری توی ایران توی خونه خودشون دارند اگه خواستند همدیگه رو ببوسند.

دو تا از دلیلهایی که باعث شده احترام از ما از نیازمون دور بشه عدم آموزش و طراحی بد جامعه هست که اکثرا توسط غیر متخصص ها این کار انجام شده میدونم اینجا اگه بیمه هست اولین ارمغانش ایجاد یک خیال راحت هست. برای همین وقتی تصادفی میشه کسی دعوا نمیکنه. حتی یه بار دیدم دوتا ماشین روی یخ سر خورده بودند و تصادف کرده بودند بدش هم پیاده شدند و از هم دیگه معذرت خواهی میکردند.

وای که چیلم خسته شد از بسی که حرف زدم. با یه خمیازه فعلا کسب اجازه میکنم

3 comments:

Anonymous said...

آب

Anonymous said...

سلام سید. نمیدانی چقدر از دیدن اینجا خوشحال شدم. بالاخره طلسمت شکسته شد.
امیدوارم همیشه سبز و روان باشی.

Anonymous said...

من یه تشکر درست و حسابی بابت تبریک تولد به شما بدهکارم. راستش یه جوابی برای ایمیلتون نوشته بودم که فکر کنم دیگه تاریخ مصرفش گذشته.
برای لطفهای بیشمار همیشگی ات سپاسگزارم.